اولین بار نوشتن همیشه سخت است، چه رسد به این که این « اولین بار » مصادف شود با روز اول سال و تبریک عید. من هم تصمیم گرفتم برای این که این مرحله سخت را رد کنم و در ضمن عیدی مناسبی در اولین روز سال برای شما داشته باشم، بخشی از فیلمنامه آپارتمان را برای شما نقل کنم.
آپارتمان – شب – داخلی
فرن داخل می شود و باد در را می بندد. اتاق همان طوری است که دیده بودیم.
باد: بذارین یه لیوان دیگه بیارم.
فرن: ( نگاهی به اثاثیه بسته بندی شده اطراف اتاق می اندازد. ) کجا دارین می رین؟
باد: کی می دونه؟ یه جای دیگه – یه شهر دیگه – یه شغل دیگه. اختیارم دست خودمه.
فرن: چه بامزه. – منم همین طور. ورقاتونو چی کار کردین؟
باد: اون جاس.
فرن شروع به بر زدن ورق ها می کند.
باد: پس آقای شلدریک چی می شه؟
فرن: ما هر کریسمس براش یه کیک میوه ای می فرستیم.
باد از خوشحالی روی کاناپه ولو می شود. فرن بسته ورق را به سمت او می گیرد: بکش
باد یک کارت می کشد اما به آن نگاه نمی کند.
باد: دوست تون دارم خانم کیوبلیک.
فرن یک ورق می کشد: هفت- به ورق باد نگاه می کند: بی بی. دسه ورق را می دهد به باد.
باد: فهمیدین چی گفتم خانم کیوبلیک ؟ من واقعا عاشق شمام.
فرن لبخند می زند: خفه شو و ورق بده.
داستان فیلم وایلدر تمام می شود و سال ما و شما شروع می شود...
شما هم بنويسيد (4)...